رنگها به شیوههای مختلفی بر ذهن، روح و جسم انسان تأثیر میگذارند و امروزه تأثیرات انرژیک نامحسوس رنگ بر روی روح و جسم به اثبات رسیده است. در رنگ درمانی اعتقاد بر این است که بسیاری از بیماریها را میتوان فقط با استفاده از رنگ درمان کرد. البته این درمان باید با مراعات تمام قواعد و اصول رنگ درمانی انجام شود. شیوة استنشاق رنگ که با استفاده از فنّ تجسّم خلّاق اعمال میشود، یا به کار بردن مایعات رنگین یا استفاده از لباسها، وسایل و سنگها با رنگی خاص که حالت تعادل را ایجاد میکنند، در درمان بیماریها مؤثّر است. البته در رنگ درمانی اسلامی اعتقاد بر این است که هر یک از رنگها دارای طیفی خاص است که با ردیفی از طول موجها ارتباط دارد، یعنی صدها اختلاف رنگ جزئی و نامحسوس وجود دارد که حضرت علی(ع) در «نهج البلاغه» به آنها اشاره نموده است و در آیات و روایات در به کارگیری صحیح آنها توصیه شده است. از آنجا که میزان ارتعاش رنگها یکسان و بسیار شبیه به هم است همة آنها برای چشم انسان قابل رؤیت نیستند. تأثیر رنگ ها روی بخش های مختلف بدن بسیار عجیب است و تا حد زیادی مرتبط با چاکراهای انرژی میباشد. تجزیه نور شامل 7رنگ بنفش، نیلی، آبی، سبز، زرد، نارنجی و قرمز می باشد. چهار رنگ اول، بنفش، نیلی، آبی، سبز، تأثیرات مربوط به روح را القا می کند و سه رنگ زرد،نارنجی و قرمز تأثیرات مربوط به جسم را القا می کند. رنگ قرمز: مزاج گرم دارد. میوه های قرمز رنگ در پاکی خون اثرگذار بوده و باعث ساخته شدن خون جدید می شوند. براثر استفاده از رنگ قرمز ارتعاشات درمان کننده و تقویت کننده ای برقرار می شود. این اثرات در موارد کم خونی، لاغری و نحیفی، سردی دست و پاها و در موارد فقر غذایی می تواند کمک کننده باشد و در تأمین انرژی بدن همراه با سایر مکمل های غذایی بسیار کارساز است. رنگ چهره افراد دموی قرمز می باشد. رنگ نارنجی :مزاج گرم دارد. رنگ نارنجی علامت انرژی می باشد. این رنگ از اختلاط دو رنگ قرمز و زرد حاصل می شود. اگر رنگ قرمز را نشانه شخصیت و رنگ زرد را نشانگر عقل بدانیم از جمع شدن این دو به غلبه بر خشم و کنترل بر خویش حاصل می شود. رنگ زرد:مزاج گرم و خشک دارد. این رنگ علامت هوش، فهم، درایت زیاد وعشق ورزی می باشد. رنگ زرد دارای قدرت درمان کنندگی در مورد دیابت و تحریک روده بزرگ و یبوست می باشد. رنگ چهره افراد دچار غلبه صفرا زرد می باشد که با عنصر آتش برابری دارد. رنگ سبز:دارای ارتعاشات متعادل کننده مهمی برای سیستم عصبی می باشد. مزاج این رنگ معتدل است و موجب تهیج، التهاب یا حساسیت نمی شود. رنگ سبز اثر آرام بخش جدی روی قلب دارد. اثر کنترل کننده رنگ سبز روی افراد دچار فشارخون نیز بسیار مطرح می باشد. استفاده از رنگ سبز برای هر نوع اشکال مربوط به دستگاه گردش خون می توان بهره گرفت و جهت تمدد اعصاب خسته استفاده می شود. رنگ آبی: مزاج خنک دارد. موجب آرامش و تشعشعات صلح آمیز شده، دارای کیفیت خواب آور است. رنگ آبی سبب ایجاد روحیه مثبت و ترفیع فرد می شود.همچنین آبی فیروزه ای برای ایرانیان علامت پیروزی می باشد. رنگ نیلی: این رنگ شروع لطافت طیف های نور می باشد. نیل به روحانیت، خودکفایی و عقل می باشد. رنگ نیلی موجب گشادگی چشم سوم (دید درون و برون)می گردد و درها را به روی ناآگاه باز می کند. به کمک این رنگ می توان خاطراتی را که مدت های طولانی فراموش شده بود به ذهن بازگرداند. رنگ بنفش:این رنگ طیف مربوط به تسلط روحانی است. معتدل با گرایش به سردی است. بالاترین وعمیقترین طیف نوری است که با بالاترین عامل وجودی یعنی فهم عالی ارتباط دارد. رنگ بنفش از ترکیب رنگ قرمز(مربوط به جسم) و رنگ آبی(مربوط به روح) حاصل می شود. استفاده از این رنگ برای رفع بی خوابی و رفع نارسایی ذهن توصیه می شود.
آ
آبان: نام ایزد نگهبان در کیش زردشت
آرتمن:نام فرزند داریوش و برادر بزرگ خشایارشا.
آبان دخت : دخترآبان، نام زن داریوش سوم
آبتین : نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آتوسا : قدرت و توانمندی - دختر کورش و همسر داریوش اول
آفر : آتش - ماه نهم سال شمسی
آفره دخت : دختر آتش - دختری که در ماه آذر به دنیا آمدهاست.
آذرنوش: شیرین و دل انگیز
آذین : زیور، طاق نصرة، تزئین، آرایش
آراه : نام فرشته موکل روز 21 ازماه پنجم درآئین زردشت
آرتا: پاک و مقدس
آرزو : کام، مراد، معشوق، امید
آرش: درخشان، آفتاب، جد بزرگ اشکانیان - پهلوان کمانگیر ایرانی در لشگرمنوچهر
آرشام : بسیار قوی - پدر بزرگ داریوش هخامنشی، نیرومند
آرمان : آرزو - خواهش - امید
آرمین : آرام گرفتن - دلیر - جنگجو- پسر کیقباد پادشاه پیشدادی
آرمیتا: آرامش یافته، کلمهای زردشتی است
آریا فر: دارنده شکوه آریائی
آریا : آزاده نجیب - یکی از پادشاهان ماد - مهمترین نژاد هند و اروپائی
آریا مهر : دارنده مهر ایران - از سرداران داریوش سوم
آرین : سفید پوست آریائی
آزاده : دلیر و بی باک، ره
آزرم : شرم، مهر، محبت، عشق
آزرمدخت : یکی از ملکههای ساسانی , دختر همیشه جوان
آزیتا : آزاده
آناهیتا : الهه آب
آنیسا: به معنی مانند عشق، ایرانی، نام دختر
آونگ : شبنم - نام کردی
آهو: شاهد، معشوق، یکی از همسران فتحعلی شاه قاجار
آیدا : شاد، ماه - نام تذکمنب
آیسان : شبیه ماه
آوان: نام کوهستانی در کردستان، نام کردی، دختر
آله : دختر مو بور، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر
آلا: بیرق، پرچم، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر و پسر
آلان: نام کوهستانی در کردستان، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر
آونگ: شبنم، آونگ در زبان کردی (متفاوت با آونگ در زبان فارسی و یکسان از لحاظ املایی)، نام کردی، دختر
آگرین: آتشین، نام یک کوهستان در کردستان، نام کردی، دختر
آسو: افق، نام کردی، ، پسر
آکار: ؟؟، نام کردی، ، پسر
آکام: سرانجام، نام کردی، ، پسر
آکو: قله کوه، نام کردی، ، پسر
آمانج: هدف، نام کردی، ، پسر
آوات: امید و آرزو، نام کردی، ، دختر و پسر
آرتین: پاک و مقدس، نام کردی، ، پسر
آزا: دلاور، همریشه با آزاد، نام کردی، ، پسر
آمی تیس : نام دختر پادشاه ماه و ملکه بابل
آیلین : هاله ماه
[ویرایش]
الف
اتابک : پدر بزرگ، مربی کودکان و شاهزادگان - نام ترکی
اتسز : لاغر و استخوانی - از پادشاهان خوارزم
اختر : ستاره، علم، درفش
ارد : خیر وبرکت، فرشته نگهبان ثروت - نام چند تن از پادشاهان اشکانی
ارد شیر : شیر زیبا - اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان
اردوان : پاسدار راستی و درستی - نام پادشاهان معروف اشکانی
اردلان : (مرکب از: ارد درستی و راستی و پارسائی + لان مزید موخر) - اسم طایفهای از ایلات کرد ایران که در سنندج مسکن دارند. اهالی آن از دیگر طوایف بحسن خلق و جلادت امتیاز دارند.
ارژن : درختی با چوب بسیار سخت و محکم - نام کردی
ارژنگ : آرایش - کتاب مانی نقاش - دیوی که رستم در هفتخوان اورا کشت
ارسلان : شیر، دلیر و شجاع - نام پادشاه سلجوقی
ارغوان : نام درختی با گل و شکوفههای سرخ رنگ
ارمغان : هدیه، تحقه، سوغات
ارنواز: نوازش شده اهورا - دختر جمشید شاه پیشدادی
اروانه : نام گلی کوهی است - نامی کردی
استدیریکا : مرد دانشمند
استر : ستاره - برادرزاده مردخای و زن خشایارشا
اسرین: اشک (زلال)، نام کردی / اورامی/ هورامانی/، دختر
اسفندیار : پاک آفریده شده - پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد
اشکان : منسوب به اشک - بنیانگذار سلطنت پارته، همانند اشک (پاک و زلال)
اشکبوس : پهلوان کوشانی که به کمک افراسیاب آمد، اما به دست رستم کشته شد
افسانه : داستان، سرگذشت، حکایت گذشتگان
افسون : سحر و جادو، حیله و تزویر
افشین : با همت - سردار ایرانی که بابک خرمدین را دستگیر کرد.
امید : انتظار، آرزو
انوش ( آنوشا) : استوار و جاوید - دخترمهرداد ششم
انوشروان : دارنده لوح جاویدان - لفب خسرو اول پادشاه ساسانی
اورنگ : عقل و کیاست، تخت پادشاهی
اوژن : شکست دهنده، دشمن برانداز
اوستا : نام کتاب آسمانی زردشت
اهورا : صاحب، فرمانروای دان
ایاز : بزرگ و پاینده - نام غلام ترک سلطان محمود غزنوی
ایده: فکر نو
ایران : محل زندگی آریائیه
ایراندخت : دختر ایران
ایرج : یاری دهنده آریائیها - پسرفریدون، پادشاه و پهلوان ایرانی
ایزدیار : کسی که خداوند یار اوست
[ویرایش]
ب
بابک : جد اردشیر، پسر ساسان
باپوک : کولاک، نامی کردی
باربد : پرده دار، موسیقی دان و نوازنده دربار خسرو پرویز
بارمان : لایق - نام سردار افراسیاب
بامداد : پگاه، سپیده دم - نام پدر مزدک
بامشاد : کسی که در سحرگاهان شاد است - نوازنده مشهور دربار ساسانیان
بانو : خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب
بختیار : خوشبخت، خوش اقبال - استاد رودکی در موسیقی
برانوش : مهندس رومی که پل شوشتر را در زمان شاپور ساسانی
بردیا : پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیه
برزو : بلند قامت - پسر سهراب و نوه رستم دستان
برزویه : طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی
برزین : بلند و تنومند - ازپهلوانان ایران - نام پسر گرشاسب
برمک : از وزیران ساسانی - نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ
بزرگمهر : خورشید بزرگ - نام وزیر دانشمند انوشروان ساسانی
بکتاش : بزرگ ایل و طایفه - نامی ترکی
بنفشه : گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتاً طولانی
بوژان : رشد کرده - نامی کردی
بویان : خوشبو - مامی کردی
بهادر : شجاع و دلاور - نامی ترکی
بهار : شکوفه و گل - سه ماه اول سال شمسی
بهارک : بهار کوچولو
بهاره : بهاری
بهتاش : خوب ومانند
بهداد : نیک آفریده شده - در کمال عدل وداد
بهرام : پیروز، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی
بهدیس : خوش رنگ، خوشگل
بهدخت : دختر خوب و نیکو
بهرخ : زیبا چهره، قشنگ
بهرنگ : خوش رنگ
بهروز : خوشبخت، نیکبخت
بهزاد : نیک نژاد - مینیاتوریست مشهور صفویان - نام اسب سیاوش
بهشاد : خوشحال وشاد
بهمن : نیک اندیش - برف انبوه که از کوه فرو ریزد - جانشین اسفندیار
بهناز : خوش ناز و ادا - با ناز و کرشمه
بهنام : نیک نام
بهنود : سلامت، عافیت
بهنوش : کسی که نیک مینوشد
بیان :صبحگاه
بیتا : بی همتا، بی مانند
بیژن : ترانه خوان، جنگجو - پسر گیو و دلداده منیژه
بتین: آتشین، نام کردی، پسر
پارمین: تکه ای از بلور نام همسر داریوش هخامنشی
پارمیدا: مترادف : پارمیس، پر دانش و دانا، پر مهر و پرعهدوپیمان، بهشت کوچک، دختر باران(عروس باران)
پارسا : پاکدامن، زاهد
پاکان : پاکها - نامی کردی
پاکتن : نیکو چهر پاکیزه تن
پاکدخت : دختر پاک
پانته آ : زن زیبای شوشی.همسر آرتاداس که مادها او را به کورش هدیه کردند امانپذیرفت
پدرام : آراسته، نیکو، شاد
پرتو : روشن، تابش
پرشنگ : تابش، آتشپاره
پرتو : روشن، تابش، فروغ
پوروچیستا : دختر دانا - نام دختر کوچک زرتشت گرامی و همسر جاماسپ
پرستو : پرنده مهاجر
پرویز : پیروز - لقب خسرو دوم، پادشاه ساسانی
پردیس : بهشت، باغ و بستان
پرهام : ازاشخاص بسیار ثروتمند در زمان بهرام گور، فارسی اسم ابراهیم، پرهام رئوفی apolo_mapolo@yahoo.com
پژمان : افسرده، غمگین
پژوا : بیم و هراس
پژواک: انعکاس صدا، طنین
پرنیا : پارچه حریر
پشنگ : میله آهنی - نام پدرافراسیاب
پروانه : حشرهای زیبا که خود را به شعله میزند
پرسام:پهلوان.مانند سام
پروین : ثریا، ستارگان کوچک نزدیک به هم
پری : فرشته، جن، همزاد
پریچهر : زیبا روی - نام همسر جمشید شاه
پریدخت : دختر پری، همسر سام نریمان و مادر زال
پریسا : همچون پری = پری افسای.افسون کننده حور و پری
پرناز: پری ناز دار
پریوش : پری روی، فرشته روی
پریا : کبوتر بال شکستهای که به دنبال آشیانه میگردد.
پوپک : هدهد
پوران : جانشین، یادگار
پوراندخت : نام دختر خسروپرویز
پوریا : پهلوان محمد خوارزمی ملقب به پوریای ولی و برگرفته از نام قدیمی پوربای (پور=پسر و بای=مرد بزرگ یا رئیس) که به شکل امروزی آن، پوریا تغییر کرده و به معنی پسر مرد بزرگ یا پسر رئیس میباشد.
پولاد : آهن سخت و کوبیده، نام پهلوان ایرانی زمان کیقباد
پویا : سرشار از زندگی
پویان : رونده و دونده - جستجو کننده - دکتر امیر پرویز پویان، رهبر نهضت سیاهکل
پونه : گیاهی خوش عطر و بو که در کنار جویها میروید.
پیام : الهام، وحی، پیغام
پیروز: کامیاب، فاتح، نام چند نفر از پادشاهان ساسانی
پیمان : عهد، قول وقرار - عنوان اسامی مردان در فارسی دری
پرسام:پهلوان.مانند سام
[ویرایش]
ت
تابان : تابنده، منور
تاباندخت : دختر تابناک
تاجی : تاجدار، نام و عنوانی در فارسی دری
تارا : یک دسته ستاره، تور قرمز رنگی که عروس بر سر دارد(کردی)، الهه محافظ و نگهدارنده (هند و اروپایی)، مدینه فاضله (ایرلندی)،
تاویار : آتشبان - نامی کردی
ترانه : زیبا و صاحب جمال، سرود، نغمه
تناز : نازنین، با ناز و کرشمه - نامی کردی
توران : نام دختر خسروپرویز - سرزمین تور
توراندخت : دختری از توران
تورج : دلاور، یکی از سه پسر فریدون شاه
تورنگ : خروس صحرایی، قرقاول
توفان : باد سخت
توژال : برف اندک - نامی کردی
تیر داد : داده تیر، اشک دوم پادشاه اشکانی
تینا : گل، نامی کردی
تینو : تشنه، نامی کردی
[ویرایش]
ج
جابان : سردار ایرانی یزدگرد
جامین : اسم یکی از قهرمانان ایران زمین، نامی کردی
جاماسب : وزیر گشتاسب که با دختر زرتشت ازدواج کرد
جاوید : پایدار، همیشگی
جریره : نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد.
جمشید : پسر طهمورث چهارمین پادشاه پیشدادی
جوان : برنا، دلیر، شاداب
جویا : جوینده - پهلوان مازندرانی بود که بدست رستم کشته شد.
جهان : دنیا، عالم، گیتی، کیهان
جهانبخت : شانس و اقبال جهان
جهانبخش : بخشنده جهان
جهاندار : نگهبان جهان
جهانشاه : شاه جهان - نام یکی از امپراتوران مغول
جهانگیر : فاتح جهان - نام پسر رستم
جهان بانو : بانوی جهان، ملکه جهان
جهاندخت : دختر گیتی
جهان ناز : مایه فخر عالم
جیران : آهو، نامی ترکی
[ویرایش]
چ
چابک : زرنگ، چالاک
چالاک : سریع و زبردست
چاوش : پیشرو و پیش قراول کاروان
چترا : دوازدهمین پادشاه سلسله ماد
چوبین : کنیه و لقب بهرام چوبین سردار انوشیروان
چهرزاد : نام دختر بهمن است که سی سال پادشاهی کرد
[ویرایش]
خ
خاتون : خانم، کدبانو، نامی ترکی
خاوردخت : دختر مشرق زمین
خداداد : خدا داده
خدایار : دوست خدا - فرمانروای بخارا بودهاست
خرداد به : خورشید داد - یکی از جغرافیدانهای معروف اسلامی
خرم : شاد و خندان - پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است
خرمدخت : دختر شاد و خندان
خسرو : مشهور، نیک نام - لقب چند تن از پادشاهان ساسانی
خشایار : قهرمان، نیرومند - نام پسر داریوش هخامنشی
خورشید : درخشنده آفتاب - معشوقه جمشید درداستان جمشید و خورشید
[ویرایش]
د
دادمهر : عدالت دوست، نام استاندار پارسی طبرستان
دارا : مالدار، ثروتمند، از نامهای خداوند
داراب : نام پسر بهمن پادشاه کیانی
داریا : دارنده، ازنامهایی که در اوستا آمدهاست
داریوش : نگهبان نیکی - فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی
دانوش : از اسمهائی که در کتاب وامق و عذرا آمدهاست
دامون : نام اصیل ایرانی - جایی که هرگز آفتاب ندیده انبوه از جنگل
داور: حاکم عادل، قاضی
دایان : ماما، نامی کردی
دریا : بحر، نام فرزند علاالدین عماد شاه
دل آرا : محبوب و معشوق
دل آویز : دلچسب، دلکش، آویزه دل
دلارام : مایه آرامش دل / معشوقه بهرام گور
دل انگیز : گوارا، مطلوب
دلبر : برنده دل، یار و معشوق
دلبند : عزیز و گرامی
دلربا : رباینده دل، محبوب
دلشاد : شادمان و خوشحال
دلکش : جذب کننده دل، دلربا، دلپذیر
دلناز : آنکه قلب و دلش ناز است
دلنواز : مهربان، مشفق
دورشاسب : نام جد پنجم گرشاسب، دور از اسب پادشاه
دنیا : عالم و گیتی
دیااکو: اولین پادشاه مادها در قرن هفتم پیش از میلاد
دیانوش : دزد دریائی در داستان وامق و عذر
دیبا : پارجه ابریشمی رنگی، روی زیب
دیبا دخت : دختر زیبا، دختری همچون پرنیان
[ویرایش]
ر
رابو : نام گلی بهاری - نامی کردی است.
رابین : مشاور، متعمد - نامی کردی است.
رادبانو : بانوی بخشنده و جوانمرد
رادمان (رادمن) : نام سپهسالار خسرو پرویز ساسانی
رازبان : راز دار - عنوان مردان بزرگ در پارسی دری
راژانه : رازیانه - نامی کردی برای دختران
راسا : هموارو صاف - نامی کردی
راشین:سبز و خرم- نامی کردی برای دختران
رامتین : آرامش تن - موسیقی دان عهد ساسانیان
رامش : فراغت، آسودگی، راحتی، نام هیربد زردشتی
رامشگر : خواننده و نوازنده، خنیاگر
رامونا : نگهبان عاقل
رامیار : چوپان و گوسفند چران
رامیلا : خدای بزرگ، نامی آشوری است
رامین : معشوقه ویس، نام یکی از سرداران ایران
راویار : شکارچی - نامی کردی
راهیل:کوچ کننده
رایحه:بوی خوش
رزیتا :مانند گل رز
رژینا : مانند روز - نامی کردی
رخپاک : دارای چهره پاک
رخسار : چهره، سیم
رخشانه : منسوب به رخش
رخشنده : تابان، کنایه از خورشید است
رزمیار : رزمنده، مبارز
رستم : تنومند و قوی اندام، جهان پهلوان ایرانی و قهرمان بزرگ شاهنامه
رکسانا : نورانی، روشن
روبینا : یاقوت سرخ
رودابه : فرزند تابان، زن پسرزا، نام قلعهای در غرب ایران
روزبه : خوشبخت : بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی
روجا : درخشان ترین ستاره شب، آخرین ستاره که تا سپیده صبح میدرخشد. نام دختر و از نامهای مازندرانی
روشنک : مشعل دار، همچنین نام دارویی گیاهی است
روناک : روشن
روماک : صادق، منظم، صاف و تمیز، محکم، نام پسر و از نامهای مازندرانی
رهام : نام پسر گودرز
رهی : راهی شده، روان، مسافر
ریبار : رهگذر، نامی کردی
راسپینا : پائیز، لغت زند و پازند
روژان: خورشید، روز، نام کردی، دختر
روژانو: روز نو، نام کردی، دختر
[ویرایش]
ز
زادبخت : خوشبخت، خوش اقبال
زاد به : بهزاد، نیک زاده شده
زاد چهر : دارای نژاد پاک و اصیل
زاد فر : زاده روشنی
زال : فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم قهرمان ملی ایرانیان
زادماسب : برادر شاپور ساسانی، نام یکی از قضات ساسانی
زاوا : داماد، نامی کردی
زردشت : صاحب شتر زرد و زرین، پیامبر ایران باستان
زرنگار : طلا کوب، زرین
زری : طلائی، زربفت
زرین : طلائی رنگ، منصوب به زر
زرینه : آنچه منسوب به زر است
زلیخا : لغزنده - زن فرعون که عاشق یوسف شد
زمانه : روزگار، دهر
زونا : گیاهی با گل کبود رنگ، نامی کردی
زیبا : خوشگل، قشنگ، خوب ونیکو
زیبار : قبیلهای از کردها، نامی کردی
زیما : زمین، لغت اوستائی
زینو : زنده، پابرجا - نامی کردی
[ویرایش]
ژ
ژاله : شبنم، قطره
ژالان : گلهای دارای قطره و شبنم - نامی کردی
ژیار : زندگی، زندگی شهری - نامی کردی
ژیان: زندگی، نام دختر و پسر، کردی
ژینا : زندگی و حیات - نامی کردی
ژیوار : زندگی-نامی کردی
[ویرایش]
س
سارا : صحرا، کوه و دشت - نامی کردی
سارک : سار کوچک، پرندهای سیاه رنگ وبزرگتر از گنجشک
سارنگ : نام سازی شبیه به کمانچه
ساره : خالص، بی آلایش - نامی کردی
ساسان : سوال کننده، رئیس معبد آناهید استخر که خاندان ساسانیان به او منسوبند
ساغر : پیاله شرابخوری، جام
سام : سیه چرده - جهان پهلوان ایرانی وجد رستم
سامان : ترتیب، نظام، زندگی
سانا : سهل و آسان
ساناز : کمیاب، نادر، زودقهر نام گلی است - اسمی ترکی است
سانیار : حامی و یار و پشتیبان - نامی کردی
ساویز : خوش اخلاق، مهربان - نامی کردی
ساهی : آسمان صاف - نامی کردی
ساینا : خاندانی از موبدان زردشتی، سیمرغ
سایه : منطقه تاریک پشت هر جسم، حمایت
سپنتا : مقدس، محترپ
سپند : اسفند
سپهر : آسمان، نام فرزند کیخسرو
سپهرداد : بخشیده اسمان - داماد داریوش هخامنشی
سپیدار : درخت سفید
سپید بانو : بانوی سفید و درخشان
سپیده : سحرگاه، سپیدی چشم
ستاره : کرات آسمانی که در شب میدرخشند
ستی : دختر، سیت
سحر : سپیده دم، بامداد
سرافراز : سربلند، متکبر
سرمد : همیشگی. دائم.
سرور : رئیس، پیشو
سروش : شنیدن و فرمانبرداری - فرشته مظهر اطاعت
سرور : شادمانی، خوشحالی
سوبا : شناگر، فرد
سوبار : اسب سوار - لغت زند و پازند
سنبله : یک خوشه گندم
سودابه : دختر زا - سود ده
سوران: اسم شاخه اصلی زبان کردی، نام پسر
سوری : سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم
سورن : خانوادهای در دوره اشکانیان که قدرتمند بودند
سورنا : سردار دلیر و خردمند پارتی
سوزان : سوزنده، ملتهب
سوزه : سبزه، نامی کردی
سوسن : گلی به رنگهای سفید، کبود، زرد و حنایی
سومار : نام قبیلهای از کرده
سولان : نام گلی است، نامی کردی
سولماز : زنی که پیرو پژمرده نمیشود
سوگند : شاهد گرفتن خدا یا بزرگی را گویند
سهراب : سرخ روی، نام پسر رستم که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانیان بود
سهره : پرندهای خوش آواز، با پرهای سبز و زرد
سهند : کوه آتشفشان قدیمی در آذربایجان
سیامک : مجرد - نام پسر کیومرث
سیاوش : دارنده اسب سیاه، فرزند کیکاووس که ناجوانمردانه و بی گناه به قتل رسید
سیبوبه : مانند سیب، دانشمند شهیر ایرانی، منصف الکتاب
سیمدخت : دختر نقرهای و سفید
سینا : مرد دانشمند، نام پدر شیخ ابوعلی سینا
سیمین : نقرهای، سفید، روشن
سیمین دخت : دختر نقرهای و سفید
سیروان: نام رودی در منطقه اورامان کردستان ایران، نام کردی، پسر
سمیرا : دختر گندمگون
[ویرایش]
ش
شاپرک : پروانه
شادی : شادمانی، خوشحالی، شور شادان : شادمان
شادمهر : مهربان، با محبت
شاران : گردنبند درست شده از بادام - نامی کردی
شاهپور : پسر شاه، شاهزاده - نام چند تن از شاهان ساسانی
شاهدخت : دختر شاه، شاهزاده خانم
شاهرخ : شاه منظر، کسی که رخساری همچون شاه دارد
شاهو: نام یکی از رشته کوههای مهم در منطقه کردستان ایران
شاهین : پرندهای شکاری
شاهیندخت : دخت شاهین
شایسته : سزاوار، لایق
شباهنگ : بلبل، ستاره کاروان کش
شب بو : نام گلی است که شب هنگام باز میشود
شبدیز: سیه فام، سیه چرده، نام اسب خسروپرویز
شبنم : رطوبتی که شب هنگام روی گلها مینشیند
شراره : جرقه آتش، گرمای سوزان، عشق فراوان، نامی کردی
شرمین : شرمسار، خجل
شروین : یکی از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساسانی
شکوفه : گل درختان میوه دار، شکفته
شکفته : خندان، بشاش
شمشاد : درختی زینتی و تقریبا همیشه سبزکه دستمایه بسیاری از شاعران است
شمین : خوشبو، خوش عطر
شوان : شبان، چوپان - نامی کردی
شمیلا : از نامهای ارمنی ایرانی به معنی بانوی بزرگوار
شورانگیز : فتنه انگیز، ایجاد کننده شور و شوق
شوری : خوش قیافه، قد بلند- نامی کردی
شهاب : شعله آتش، سنگ آسمانی، ستاره دنباله دار
شهبار : درخورشاه، لایق شاه
شهباز : باز سفید رنگ، شاه باز
شهبال : پر بزرگ پرندگان
شهپر: پرشاهانه
شهداد : شاه عادل (شه=شاه، داد= عدل)
شهرآرا: آنکه به زیبایی مایه آرایش شهراست، آرایش دهنده شهر
شهرام : = شاهرام، «شه» به معنای «شاه» و والا مرتبه و «رام» نام فارسی فرشتهای موکول بر سعادت و روزی است، «شهرام» معادل فارسی «میکائیل» است
شهربانو : = شه بانو (همسر شاه)، ملکه، همسر امام حسین و مادر امام سجاد
شهرزاد : یا «شهزاد» به معنی شاهزاده - نقال قصههای هزار و یک شب
شهرناز : خواهر جمشید و همسر ضحاک ماردوش
شهرنوش : شیرینی شهر
شهروز : شاهروز - روز شاهان - شهرود نام سازی باستانی نیز بودهاست.
شهره : مشهور و نامی
شهریار : پادشاه، یارشهر، نام پسر برزوپسر سهراب
شهلا : زن سیه چشم
شهناز : شاه ناز - دختری بود از خاندان آل بویه
شهنواز : نوازش شده شاه
شهین : منسوب به شاه
شیبا : نسیم شبانه - نامی کردی
شیدا : آشفته و عاشق
شیده : خورشید، درخشان
شیردل : پهلوان و دلاور
شیرزاد : شیر بچه، همچون شیر
شیرنگ : به رنگ شیر، مانند شیر
شیرو : پهلوان معاصر با گشتاسب، نام سردار فریدون
شیرین دخت : دختر شیرین
شیما : دخترانه، نامی کردی
شینا : قدرتمند، توانا - نامی کردی
شیرین : مطبوع و گوارا، معشوقه خسرو پرویز
شیوا : شیرین بیان، خوش زبان، ایزد بزرگ هندیان باستان
[ویرایش]
ط
طوس : فرزند نوذر پهلوان ایرانی شاهنامه
طوطی : پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان در فارسی دری است.
طهماسب : دارای اسب قوی - نام پسر منوچهر
طهمورث : روباه تیزرو و قوی، پادشاه پیشدادیان و پدر جمشید
طرلان : باز شکاری - نامی ترکی است
طوطیا : مانند طوطی
طناز : با ناز و کرشمه
[ویرایش]
غ
غوغا : آشوب، هیاهو
غنچه : گل نشکفته، کنایه از دهان معشوق
[ویرایش]
ف
فراز : بلندی و شکوه
فرامرز : شکوه مرزداری - نام پسر رستم دستان
فرانک : سیاه گوش، نام مادر فریدون، نام همسر بهرام گور ساسانی
فراهان : محل شکوه و جلال
فربد : مناعت، بزرگی
فربغ : شکوه خداوند
فرجاد : دانشمند و فاضل
فرخ : تابان و زیبا - نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان
فرخ پی : نیک پی و نیک قدم
فرخ داد : مبارک آفریده شده
فرخ رو : دارای صورت زیب
فرخ زاد : مبارک زاد، خجسته زاد، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانیان است
فرخ لقا : درای چهره زیبا، خوشگل
فرخ مهر : زیبا چون خورشید
فرداد : داده شکوه وزیبائی
فردیس : بهشت، بوستان
فردین : یگانه، شکوه دین، مخفف فروردین ماه اول بهار
فرزاد : زاده فرو شکوه
فرزام : شایسته و لایق
فرزان : عاقل، حکیم، دانشمند
فرزانه : دانشمند، عاقل و عالم
فرزین : عالم، وزیر دربار
فرشاد : شا دمان، مسرور، خوشحال
فرشته : فرستاده الهی و آسمانی
فرشید : درخشانتر، نام برادر پیران ویسه
فرمان : دستور، حکم
فرناز : داری ناز فراوان
فرناد : صدای باشکوه
فرنگیس (فری گیس) : نام دختر افراسیاب و همسر دوم سیاوش
فرنود : دلیل و برهان :فرنود عسکری بزرگمرد ایران زمین که در چندین نبرد سخت از خوانسار در هجوم جواد معصومی دفاع و او را بارها شکست داد
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |