با عرض شرمندگی از دیر به دیر آپ کردنم . در تابستان سال 1991 پم رینولدز متوجه وجود تورم و برجستگى در شریان مغزش شد. رابرت اسپتزلر مدیر انستیتو مغز و اعصاب فونیکس به مادر سه بچه آتلانتایى گفت که ممکن است در حین عمل جراحى قلب او از کار بیفتد و نیز در طول مدت عمل فعالیت مغز او نیز متوقف شود و با وجود استفاده از کلیه امکانات کلینیکى ممکن است او به مدت یک ساعت بمیرد. هنگام بیهوشى رینولدز زیر دستگاهى قرار داشت که صدایى شبیه به کلیک را در گوش او وارد مى کرد، به جهت مطلع شدن از فعالیت ساقه مغز او (ساقه مغز در کنترل شنوایى و سایر اعمال غیرارادى نقش دارد.) علاوه بر این دستگاهى ضربان قلب و تنفس و درجه حرارت و سایر علائم حیاتى او را کنترل مى کرد. همان طور که اسپتزلر مغز او را باز مى کرد، اتفاقى افتاد که هرگز در پیچیده ترین مانیتورها نیز اتفاق نیفتاده، رینولدز احساس کرد که از جسم خودش خارج شده. او در فرصتى مناسب از بالاى شانه هاى اسپتزلر به پایین و به عمل جراحى نگاه کرد. اسپتزلر را دید که چیزى شبیه به یک مسواک برقى در دست دارد. یک صداى زنانه گفت که جریان خون بیمار بسیار ضعیف است و این طور به نظرش رسید که آنها مى خواهند کشاله ران او را عمل کنند. رینولدز فکر کرد که این نمى تواند صحت داشته باشد. این یک عمل جراحى مغز بود. با وجودى که چشم ها و گوش هایش کاملاً بسته بودند، همه کارهایى را که روى جمجمه اش انجام مى شد، مى دید و آنچه که او درک مى کرد واقعاً اتفاق مى افتاد، در واقع چاقوى جراحى واقعاً شبیه یک مسواک برقى بود. در حقیقت جراحان روى کشاله ران او هم کار مى کردند. او به دستگاهى که فعالیت قلب و شش ها را کنترل مى کرد، وصل بود. در اینجا جراح دستور داد که کار را متوقف کنند. جهت خارج کردن خون از بدنش همه خون او را از بدنش خارج کردند و حیات پیکر او را ترک کرد. او خودش را دید که از تونلى عبور مى کند و به طرف نورى مى رود. در انتهاى تونل او اقوام و آشنایان فوت شده از جمله مادربزرگش را که سالیان زیادى بود درگذشته بود، دید. به نظر مى رسید زمان متوقف شده. سپس ملکى روح او را به بدنش بازگرداند و او را راهنمایى کرد که برگردد و این مثل رها شدن در یک استخر آب یخ بود. پس از بازگشت به حیات رینولدز همه چیز را به اسپتزلر گفت. همه چیزهایى را که دیده و تجربه کرده بود و اسپتزلر به او گفت تجربه شما خارج از تخصص من است و بعد از 12سال هنوز اسپتزلر نمى دانست آن حالت را چگونه توجیه کند نه مرادم ، نه مریدم ، نه پیامم ، نه کلامم ، نه سلامم ، نه علیکم ، نه سپیدم ، نه سیاهم ، نه چنانم که تو گوئی ، نه چنینم که تو خوانی ، نه آنگونه که گفتند و شنیدی ، نه سمائم ، نه به زنجیر کسی بسته و برد? دینم ، نه سرابم ، نه برای دل تنهائی تو جام شرابم ، نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم ، نه فرستاد? پیرم ، نه بهر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم ، نه جهنم ، نه بهشتم ، چنین است سرشتم ، این سخن را من از امروز نه گفتم ، نه نوشتم ، بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم . حقیقت نه برنگ است و نه بو ، نه به های است و نه هو ، نه به این است و نه او ، نه بجام است و سبو ، گر به این نقطه رسیدی بتو سربسته و در پرده بگویم ، تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را . آنچه گفتند و سرودند تو آنی ، خود تو جان جهانی ، گر نهانی و عیانی ، تو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی ، تو ندانی که خود آن نقطه عشقی ، تو اسرار نهانی ، همه جا تو ، نه یک جای ، نه یک پای ، همه ای ، با همه ای ، همهمه ای ، تو سکوتی ، تو خود باغ بهشتی ، تو بخود آمده از فلسفه چون و چرایی ، بتو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی ، در همه افلاک بزرگی ، نه که جزئی ، نه چون آب در اندام سبوئی ، خود اوئی ، بخود آی ، تا بدر خانه متروکه هر کس ننشینی و بجز روشنی شعشعه پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل بچینی . بخود آ برای بالا بردن تمرکزتون باید روی یه ورق سفید یه دایره کوچک به قطر 2سانتی متر بکشید و از فاصل? 1متری به اون نگاه کنید بدون اینکه پلک بزنید . ( زمان این تمرین بستگی به خودتون داره ) اما نکت? مهم اینه که روز دوم فاصله رو بیشتر کنید . تازه باید به چیزی هم فکر نکید و دایم صلوات بفرستید . یکی از راههایی که انسان می تونه قدرت فکر و انرژیه خودشو بالا ببره استفاده از تمرینات روحیه ؟ تمرینات روحی انواع زیادی داره ولی پایه و اساس تمامی این تمرینات بر دو چیزه ، تمرکز کردن و دستیابی به گنجینه اسرار یا همون ضمیر نا خود آگاه . در اینجا باید یک مقدار درباره ضمیر ناخود آگاه و ضمیر خود آگاه توضیح بدم : ضمیر آگاه همان ضمیریه که شما وقتی مشغول خوندن مطلبی هستید اون مطلب رو توی خودش جا میده . این مطلب بعد از مدتی از ضمیر آگاه شما به ضمیر ناخود آگاه شما منتقل میشه تمام اتفاقات و مساعلی که برای ما اتفاق می افته بعد از مدتی از یاد ما میره ولی در حقیقت به ضمیر ناخود آگاه ما انتقال پیدا کرده و از بین رفته . ضمیر ناخود آگاه ما توان انجحام دادن هر در خواست رو داره به شرط اونکه با تمام وجود یک چیزی رو بخواد . حالا برای اینکه ما بتونیم به ضمیر ناخود آگاه خودمون نزدیک بشیم احتیاج به این داریم که بدی ها رو از خودمون دور کنیم . مثل کینه ، نفرت ، خشم ، دروغ گویی . اگه ما بتونیم تمام فکر های منفی که باعث تولید انرزی منفی میشه رو از خودمون دور کنیم دستیابی به ضمیر ناخود آگاه خودمون آسون تر میشه و هر خواسته ای که داشته باشیم انجام میشه . ببینید در حقیقت خدا قبلا قدرتی به خود انسان داده که اگه بخواد می تونه ازش استفاده کنه به خواسته هاش هم می رسه . سعی شد که خیلی خلاصه راجع به ضمیر ها توضیح داده باشم . توی پست بعدی یه تمرین روحی رو می نویسم .
سلام . همه شما بعضی وقتها مجبور میشد که یه ساعتی از شب یا روز رو بیدار بشید . می تونید از آی? آخر سوره اصحاب کهف استفاده کنید به این ترتیب : قبل از خواب وضو می گیرید بعد نیت می کنید که چه ساعتی می خوان بیدار بشید بعد آیه رو می خونید و می خوابید البته با صلوات بخوابید . مطمئن باشید رأس ساعت بیدار می شید . سحر و جن زدگی دو موضوع واقعی هستند که تاثیرات و مشکلات فراوانی برای بعضی ها به وجود می آورند و عدم شناخت کافی از این موضوعات، مهم ترین عامل در درمان نیافتن بیماری ها و مشکلاتی هست که گریبانگیر بعضی از ماست. مشکلاتی از قبیل : ناآرامی های خانوادگی و تنفر بین زن و شوهر، مشکلات جنسی و زناشویی، بیماری های شدید جسمی، ناراحتی ها و بیماری های روحی و روانی، و .... سحر، جادو، طلسم و دل سیاهی سحر و ساحران در طول تاریخ بشری از دیر باز وجود داشته اند و قرآن نیز به امر سحر و جادو اشاره کرده است و از آن به عنوان یک حقیقت و واقعیتی که دارای تاثیر می باشد یاد کرده است و آن را از جمله امور بد و ناردست برشمرده است و همگان را از اجرا و مشغول شدن به این امور بازداشته است و یادآوری کرده است که ساحران جز با اذن الله کاری نمی توانند بکنند (( آیه 122 سوره البقرة و آیه 4 سوره الفلق )) و از دیدگاه فقه اسلامی، ساحران و جادوگران کافر می باشند. اما در هر صورت در اکثر جوامع عده ایی به عنوان ساحر و جادوگر به این کار زشت و حرام مشغول هستند و موجبات فساد، نزاع و جدایی را بین انسانها فراهم می کنند. با توجه به اینکه سحر و جادو دارای تاثیر می باشد و عده ایی به این کار زشت مشغول هستند و عده ایی نیز توسط ساحران سحر شده اند، و به ضررهای فراوان جسمی، روحی و خانوادگی دچار شده اند، قضیه ی باطل کردن سحر دارای اهمیت دوچندان می باشد. باطل کردن سحر، جادو و طلسم عده ایی از ساحران با روش های غیر شرعی و زشت خود سحر و جادو را باطل می کنند تا از دو طرف سود ببرند و اموالی را صاحب شوند، حال آنکه مراجعه به این ساحران برای ابطال سحر، جادو، طلسم، دل سیاهی و یا هر بیماری دیگری به علت روش های غیر شرعی و نادرست این ساحران، از لحاظ شرعی حرام و ممنوع می باشد. در این میان روش درست و شرعی باطل کردن سحر، استفاده از آیات قرآنی و اذکار نبوی و امور دیگری است که رسول الله صلی الله علیه و سلم برای باطل کردن سحر به آن اشاره و ارشاد فرموده اند. این سایت با توکل بر خداوند در صدد آن است که در امر باطل کردن سحر و جادو و مشکلات ناشی از آن برای بیماران قدمی بردارد و به شما این اطمینان را می دهد که روش های مورد نظر مسئولین این وبلاگ, بدون اشکال شرعی می باشد. نشانه ها و عوارض سحر و جادو شخصی که سحر شده است به عنوان یک بیمار علائم و نشانه هایی بر او آشکار می شود که از خلال آن می توان فهمید که مورد سحر واقع شده است یا خیر. ما این نشانه ها را در ذیل می آوریم تا شما بتوانید در مرحله ی اولیه تشخیص دهید که آیا دچار بیماری شده اید یا نه؟ 1ـ طلسم: ساحران معمولا برای اجرای سحر از طلسم استفاده می کنند. طلسم عبارت است از نوشته ایی مرموز و متشکل از اعداد و حروف ناهماهنگ و نامفهوم و معمولا به صورت جدول که ساحر آن را بر روی کاغذ و یا شیئ دیگر می نویسد. در صورتی که کسی چنین چیزی که ممکن است در اشکال و اشیاء مختلف جاسازی شده باشد را مشاهده کند، احتمال اینکه وی مورد سحر واقع شده باشد زیاد است. این موارد ممکن است در محیط خانه، اتاق، رختخواب، در درب ورودی منزل و یا در کوچه جلو درب منزل یافت شود. 2ـ جدایی، بدبینی، تنفر و طلاق ناشی از دل سیاهی رایج ترین نوع سحر، جدایی و دشمنی افکندن بین دو شخص می باشد، به گونه ایی که این دو شخص یا یکی از آنها به طور غیرطبیعی و غیرارادی از دیگری متنفر می شود، تا جایی که توانایی و تحمل دیدن وی را ندارد و وقتی که او را می بیند و یا هم سخن می شود به شدت دچار فشار روحی می شود، نفس هایش بند می آید، سردرد می گیرد، رنگش تغییر می کند و می خواهد هر چه سریع تر از او جدا شود و جالب اینکه خود نیز دلایل این همه تنفر و امور غیرطبیعی را نمی داند و متحیر می ماند که چرا نمی تواند طرف مقابل خود را تحمل کند. این نوع سحر معمولا بین زن و شوهر و یا دو نامزد صورت می گیرد و ممکن است بین فرزند و والدین و یا هر کس دیگری رخ دهد. در مورد جدایی و نفرت بین زن و شوهر یا دو نامزد شرح بیشتری می دهیم. بسیاری از اوقات دو شریک زندگی، روابط خوب، سالم و گرمی دارند ولی به یکباره همه چیز به هم می خورد و همه ی نشانه های بالا در یکی از آن دو ظاهر می شود، طوری که طرف فقط خواستار طلاق و جدایی می شود و خود نیز دلیل آن را نمی داند و فقط تنفر بی سبب، بی دلیل و بدون اراده... در بین مردم این نوع سحر را دل سیاهی می نامند. بدین معنی که دل و قلب کسی را برای دیگری سیاه و تار نموده اند تا موجبات جدایی حاصل شود و معمولا این امور بوسیله ی دشمنان آن خانواده و یا اشخاص حسود و از طریق شخص ساحر صورت می گیرد. این نوع تنفر بی اراده معمولا نشانه های دیگری نیز دارد؛ به طور مثال زن شوهرش را به اشکال غیر طبیعی می بیند مثلا صورت شوهرش را مانند یک حیوان حقیقی می بیند. معمولا در این نوع سحر دو شخص در هنگام دور بودن از هم تنفری ندارند، اما به محض اینکه همدیگر را می بینند و یا هم صحبت می شوند، این نشانه ها ظاهر می شوند. مثلا تا زمانی که شوهر در مسافرت و یا خارج از منزل به سر می برد، زن هیچ نفرتی ندارد، اما به محض اینکه شوهر وارد خانه می شود همه ی این نشانه ها و مشکلات بدون اینکه زن بخواهد و بداند بر او عارض گشته و مشکلات شروع می شود. 3ـ مشکلات جنسی ــ ناتوانی در روابط جنسی ــ اختلال در روابط جنسی یکی از نشانه های سحر و یکی از انواع آن، اختلال در روابط جنسی بین زن و شوهر می باشد. ساحر بدین وسیله یکی از مهم ترین ویژگی های روابط بین زن و شوهر را مختل می کند، تا بدین وسیله بتواند به همان هدف خود که بروز مشکلات خانوادگی و جدایی و طلاق بین زن و شوهر است، دست یابد. در این نوع سحر زن یا شوهر به مشکلات جنسی غیر معمول و غیر متعارفی دچار می شوند، به گونه ایی که در اجرای اعمال جنسی به کلی ناتوان می شوند که به بعضی از انواع و آثار آن اشاره می کنیم. ممکن است زن ناخواسته از دخول و نزدیک شدن آلت تناسلی مرد به شرمگاهش ممانعت کند و سبب این کار هم ترس یا مشکلات روانی و یا سردی مزاج در امور جنسی از طرف زن نمی باشد، به گونه ایی که خود زن هم دلیل این امر را نمی داند. مثلا قبل از آمیزش به یکباره دو ران زن قفل می شود و به هم می چسبند و تحت هیچ نیرویی قابل بازشدن نیست و این امر به اراده ی زن نیست و زن علت آن را نمی داند. و یا اینکه زن به یکباره از آمیزش جنسی با شوهرش به طور کلی متنفر می شود. این نوع از سحر بیشتر اوقات در شب اول عروسی اتفاق می افتد و ممکن است تا ماه ها ادامه یابد . معمولا توسط کسانی که با این ازدواج مخالف و یا نسبت به داماد و عروس حسودی می کنند صورت می گیرد. ممکن است این نوع سحر برای مرد نیز رخ دهد، به طوری که توانایی کامل اعمال جنسی را به یکباره و بدون دلایل روانی و پزشکی از دست می دهد یا اینکه مرد در مراحل لمس کردن و بازی کردن با بدن زن مشکلی ندارد اما به محض اینکه قصد دخول می کند آلت تناسلی وی ناخواسته و بی دلیل از کار می افتد و هیچ گاه موفق به مهم ترین کار آمیزش جنسی یعنی دخول و انزال نمی شود که در این صورت رضایت طرفین حاصل نمی شود و زمینه برای بروز مشکلات خانوادگی و نهایتا جدایی و طلاق مهیا می شود. 4ـ مشکلات روانی و رفتاری و اختلال در روابط اجتماعی فرد ممکن است فرد توسط سحر دچار ناراحتی های روانی و اعصاب و اختلال در روابط اجتماعی شود که از نشانه های آن موارد زیر است: عصبانیت بیش از حد و بدون زمینه و بی دلیل گرفتگی، انزوا، تنهایی و دوری جستن از دیگران افسردگی شدید نکته ی قابل توجه اینست که این موارد می بایست یکباره و بدون دلیل بروز کند تا بتوان آن را جزء علامت احتمالی سحر دانست چون ممکن است این موارد دلایل دیگری غیر از سحر داشته باشند. 5ـ مشکلات و بیماری های جسمی به وسیله ی سحر می توان در بدن شخص، بیماری های مختلفی ایجاد کرد و معمولا این بیماری ها توسط پزشکان قابل درمان نیستند چون علت اصلی این بیماری ها برای پزشکان نامشخص است. مواردی مانند: کور شدن یکباره و بی دلیل فلج شدن یکباره بعضی از اعضای بدن کر و لال شدن بی دلیل و بدون زمینه ی قبلی از جمله نمونه هایی است که ساحر ممکن است به وسیله ی سحر در شخص مورد نظر ایجاد کند. توجه: ضعف ایمان و تلاوت نکردن قرآن و اذکار صحیح شبانه روز مهم ترین عامل واقع شدن در دام ساحران است. *********
حقیقت یا توهم امروزه پیشرفت هاى پزشکى به پزشکان اجازه مى دهد افرادى را که در زمان هاى گذشته به طور غیرقابل برگشتى ممکن بود، بمیرند، به زندگى برگردانند. در حقیقت این علم عملاً مرز آنچه را که مرگ مى نامیم، عقب رانده. هیچ کس نتوانسته آمار افرادى که داستانى نظیر داستان رینولدز (تجربه خروج از جسم)، سفر به داخل تونل و مواجه شدن با فرشتگان یا جدا شدن از مرحومان و افراد مورد علاقه شان دارند را بیان کند. این حقیقت قابل توجه به نام NDE یا «تجربه نزدیک به مرگ» نامگذارى شده است. ابتدا تقریباً همه پزشکان چنین گزارش هایى را رد مى کردند و توضیحات علمى و پزشکى آنها آن حالت را به هم ریختگى عصبى که از تغییرات به وجود آمده، هنگام مرگ مغزى منتج مى شد، مى دانستند. با وجود این به هم ریختگى عصبى فقط در صورتى که بنا به دلایلى مغز بعضى از کارایى هایش را حفظ کند، مى تواند اتفاق بیفتد و توضیحى در این خصوص وجود داشت. در یک مسیر مستقیم مغز مى تواند مانند کامپیوترى باشد که منابع تغذیه ها و آى سى هاى آن را جدا کرده باشند، لذا نمى تواند توهم داشته باشد و اصلاً نمى تواند کارى انجام دهد و همان گونه که شروع زندگى هوشیارانه را نمى توان مشخص کرد، در مورد پایان زندگى نیز چنین است. مشخص کردن زمان دقیق مرگ معلوم نیست. در حقیقت از نظر پزشکى و علمى غیرممکن است. میشل سابوم کاردیولوژیست مى گوید که این طور به نظر مى رسید که زمان مرگ یک لحظه واحد در زمان است، ولى حالا این طور به نظر مى رسد که مرگ یک پدیده مرحله اى است نه یک لحظه منفرد در زمان. ما نیاز به چیزى جهت ادامه کار داریم، همانگونه که جامعه ما از عوامل اجتماعى و قانونى متنوعى تشکیل شده که نهایت را مشخص مى کند در اینجا نیز مواردى وجود دارد که با آنها بیشتر آشنایى داریم
مرگ کلینیکى تنفس و ضربان قلب متوقف شده اند، شخص ممکن است هنوز قادر به ادامه زندگى توسط دستگاه احیاى قلب و ریه یا وسایل دیگر باشد. مرگ کلینیکى بستگى به این دارد که علائم حیاتى تحت چه شرایطى متوقف شده اند و چرا؟ • مرگ مغزى فعالیت بخش پایینى یا ساقه مغز که اعمال غیرارادى و اتوماتیکى بدن را اداره و کنترل مى کند متوقف مى شود و شخص فقط با کمک دستگاه حفظ حیات احیاى قلب و ریه مى تواند به زندگى خود ادامه دهد. اظهارنظرها در خصوص طول زمان یا دوره اى که ساقه مغز غیر فعال بوده تا زمانى که فرد به طور طبیعى مرگ را دریابد متفاوت است
مرگ بخش بالایى مغز ساقه مغز هنوز فعال است، قلب، شش ها و سیستم هاضمه کار مى کنند ولى بخش احساس کردن و فکر کردن مغز از فعالیت باز ایستاده، در اینجا این امکان وجود دارد که بدن با دستگاه CPR براى مدتى طولانى نیز فعالیت داشته باشد
مرگ تمامى مغز یا مرگ مغزى کامل هم بخش پایینى و هم بخش بالایى مغز از کار افتاده و فعالیتش متوقف مى شود گویى به اندازه کافى درهم آمیختگى نداشته اند. بعضى از رهبران روحانى و کارشناسان و صاحب نظران مختلف سئوال مى کنند که آیا روح در هنگام مواجه شدن با یکى از موارد بالا جسم را ترک مى کند؟ تجسم هایى در حالت NDES یا «تجربه هاى نزدیک به مرگ» اتفاق مى افتد این در حالى است که هیچ فعالیت مغزى جهت دریافت آنها وجود ندارد. دانشمندان و صاحب نظران الهیات و گروه مردم عادى براى دریافت پاسخى گرد آمده اند، در جریان تئورى هاى متداول علمى چنین تجربیاتى نمى تواند به سادگى رخ دهد. مرگ و هوشیارى کاملاً دقیق و بدون خطا هستند، در بحث مربوط به تجربه نزدیک به مرگ بعضى ها معتقدند که علم باید به جهتى سوق داده شود که جایى براى احتمال وجود روح باز کند. عده اى هنوز بدبین اند. من از محقق بریتانیایى سوزان بلک مور که داراى مدرک دکترا است سئوال کردم، آنچه که او در خصوص پم رینولدز بیان مى کند این است که او مى گوید اگر آنچه که شما شرح دادید درست باشد همه علوم مى بایست مجدداً بازنویسى شوند. به هر حال بلک مور مى گوید اطلاعات و آمار دقیق نیستند. او پس از حدود سى سال تحقیق در خصوص مسائل غیرعادى و غیرمتداول مى گوید من فقط مى توانم بگویم که موارد مانند یکدیگر نیستند. او در کتابى به نام من براى زیستن درخصوص تجربه هاى نزدیک به مرگ مى گوید: ظواهر این تجربیات نزدیک به مرگ به علاوه عبور از تونل و نیز خارج شدن از جسم مى تواند انگیزه و علت فیزیولوژیکى داشته باشد، مثلاً در حین جراحى مغز و تحت تاثیر بیهوشى عمومى بیماران گاهگاهى رویت چیز هایى از دورنماى یک تجربه خارج از جسم بودن را گزارش مى دهند. سایرین تحت تاثیر LSD و تریاک، حشیش و قرص هاى آرام بخش و خواب آور و نیز در زمان استرس نظیر این موارد را بیان مى کنند. او معتقد است که هنگام استفاده از مواد بالا مغز هیچ گونه عکس العملى ندارد. به عقیده او مى توان نتیجه گیرى کرد که تجربه خروج از جسم و همه عوامل دیگر در تجربه هاى نزدیک به مرگ با مرگ مغزى شروع مى شوند و خاتمه مى یابند. کاردیولوژیست و محقق NDE (تجربه نزدیک به مرگ) میشل سابوم آنچه را که رینولدز بیان کرده و دیده و شنیده با آنچه از یادداشت هاى اسپتزلر جراح او مقایسه مى کند درمى یابد در طول مدتى که رینولدز تونل را تجربه مى کرده به هیچ وجه فعالیت مغزى نداشته مانند کامپیوترى که قبلاً صحبتش شد و مغز او با کلیه توانایى هایش مرده بوده و یک مغز مرده نمى تواند خصوصیت دیگرى داشته باشد، نه مى تواند چیزى را ببیند و تصور کند و نه مى تواند عکس العملى نسبت به داروى بیهوشى یا سایر مخدرها داشته باشد. او تمام استانداردهاى کلینیکى مرگ را دارا بود. طبق اظهارات سابوم او خونى در بدنش نداشت و نیز کاملاً فاقد علائم حیاتى بود. بنابراین آیا این مرگ بود؟ و اگر این مرگ بود تجربه اى که او در طول این مدت داشت چه بود؟
این من نیستم، فقط جسم من است باربارا رومریک پزشک عمومى در فورت لادردیل فلا اولین بار با بیمارى که داراى تجربه نزدیک به مرگ بود مواجه شد. در زمان رزیدنتى باربارا در سال هاى اولیه 1994. او با بیش از 600 نفر مصاحبه داشته که گزارشى از تجربه نزدیک به مرگ را داده اند و درخصوص آن نیز کتابى هم نوشته اند، گرچه نقطه نظر او با بسیارى از این افراد در زمینه پزشکى یکسان نیست، این مصاحبه ها او را به این نتیجه رساند که چیزى وجود دارد که پس از مرگ ما به زندگى اش ادامه مى دهد. او مى گوید در طول مدتى که با این افراد مصاحبه داشتم آنها مى خواستند با سایر افرادى که همین تجربیات را داشتند صحبت کنند. او در عوض شروع به حمایت از چنین افرادى که یکى از گروه هاى بزرگ جهان هستند کرده و مى گوید مى خواستم داستان هایشان را بشنوم بنابراین در گردهمایى هایشان حاضر مى شدم. زوج هایى معمولى بیشتر زنان و مردان میانسالى بودند که گرد آمده تا در تجربه اى که براى بسیارى از آنها تناوب سفر روحى و زندگى بود سهیم شوم. رابرت میلهم مى گوید که قلبش در اثر حمله قلبى از کار افتاد. «درد از بین رفته بود من روى جسم خودم معلق بودم و در حالى که دراز کشیده بودم به خودم نگاه مى کردم که رویم را مى پوشاندند.» پس از یک زندگى توام با خودخواهى اینک مرگ از من فرد بخشنده اى ساخته بود. آقاى کن امیک درخصوص یک NDE که پس از یک واکنش آلرژى برایش پیش آمده مى گوید که نفسش قطع شده و رنگش کبود شده. او مى گوید خودم را در آن حالت مى دیدم، مى توانستم بشنوم، حالاتى مثل ترس و آرامش را حس مى کردم. امیک مکث مى کند انگار که دوباره آن حالت را تجربه مى کند. پس آن شىء کبود شده روى تخت کیست؟ آن منم. مى دانم که منم. نگاه کردن به او مرا مى ترساند. اما واقعاً آن من نیستم، آن فقط جسم من است. این مطالب مدارکى که نشان بدهد آنها از نظر کلینیکى مرده بودند را به دست نمى دهند ولى نکته اى در کنار این مسئله وجود دارد. این یک تجربه نزدیک به مرگ است و این است که آنها را جذب مى کند. رومر مى گوید اینگونه افراد از اینکه مى فهمند تنها و یا دیوانه نیستند آرامش پیدا مى کنند، داستان هاى آنها ممکن است توهمى به نظر برسد ولى اینقدرها هم غیرعادى نیستند. آنها داستان هاى برگرفته از NDES یا تجربیات نزدیک به مرگ را در سراسر جهان منعکس مى کنند
مدارک جدید، نظریه هاى جدید بسیارى از محققین پزشکى بر این عقیده اند که تجربه هاى نزدیک به مرگ هنگامى که مغز فعالیت کامل و کافى نداشته باشد اتفاق مى افتند. آنها مى گویند ممکن است این تجربیات باورکردنى باشند ولى نه به عنوان وجود زندگى پس از مرگ بلکه چیزى مثل خطور کردن به مغز و نیز معتقدند که هوشیارى به تنهایى در مغز وجود ندارد. در نوشته اى که در دسامبر 2001 در مجله پزشکى بریتانیایى به نام Lancet منتشر شد کاردیولوژیست هلندى به نام ون لومل مى نویسد مرد 44ساله اى را که دچار حمله قلبى شده بود با آمبولانسى به بیمارستان آورده و دکترها قلب او را با دستگاه شوک دهنده به کار انداختند. پرستارى دندان هاى مصنوعى بیمار را از دهان او جهت جاى دادن لوله تنفسى در گلوى بیمار خارج کرد. سپس مرد را به بخش مراقبت هاى ویژه بردند. یک هفته بعد مرد بیمار پرستارى را که دندان هاى مصنوعى او را از دهانش خارج کرده بود دید و او را شناخت با اینکه در برخورد قبلى بیمار در حالت کما و مرگ کلینیکى بود. او به پرستار گفت شما دندان هاى مصنوعى مرا از دهانم خارج کردید و در ادامه به توضیح سایر جزئیات پرداخت و گفت که جداشدن روح از بدنش را مشاهده کرد. در تحقیقى جهت بیان تفاوت تجربه هاى نزدیک به مرگ ون لومل و همکاران محققش با 343 نفر که دچار حمله هاى قلبى شده و زنده مانده بودند مصاحبه کردند. 18 درصد از هوشیارى کامل خود صحبت کردند. ون لومل مى گوید این افراد همه چیز را به طور کامل از احساس خود و آرامش پرواز به مرحله تجربه نزدیک مرگ بیان کردند. متن چاپ شده محققان بریتانیایى در بیمارستان عمومى ساوتهمپتون در مجله «Resuscitation» به این نتایج اشاره مى کند که 11درصد از بیماران داراى حافظه کامل در دوره بیهوشى بوده اند. شش درصد از آنها پس از حمله قلبى به هوش آمدند و به زندگى بازگشتند و تجربه هاى نزدیک به مرگ خود را بازگو کردند. هم ون لومل و هم محققین بریتانیایى بر این باورند که این یافته ها بیانگر این مسئله است که هوشیارى مى تواند در صورت فقدان فعالیت مغز نیز وجود داشته باشد. «شما مى توانید مغز را با یک دستگاه تلویزیون مقایسه کنید.» او مى گوید: «برنامه تلویزیونى در دستگاه تلویزیون شما نیست.» پس هوشیارى کجا است؟ آیا در تک تک سلول هاى بدن است؟
ون لومل مى گوید من فکر مى کنم که چنین باشد. «ما مى دانیم که روزانه 50 میلیون سلول مى میرند.» او به این مسئله اشاره مى کند که این نابودى در مقیاس بالا به این معنى است که تقریباً همه سلول هاى تشکیل دهنده وجود من و شما نو و جدید هستند در صورتى که ما نسبت به آنچه همیشه بوده ایم تغییرى را احساس نمى کنیم. براى ون لومل مسئله به این صورت ادامه مى یابد که باید «نوعى ارتباط بین سلول هاى ما وجود داشته باشد» یا به عبارت دیگر همه سلول هاى ما نه فقط سلول هاى مغزى بلکه تریلیون سلول دیگر که در ماهیچه ها، استخوان بندى، روده و احشا، پوست و خون وجود دارند «به طریق شبکه مانندى با هم تبادل اطلاعات یا گفت وگو دارند» در نتیجه ما تجربیاتمان را فعالانه حفظ کرده حتى در زمانى که بیلیون سلول تشکیل دهنده بدن ما از بین رفته و بیلیون سلول دیگر جاى آنها را مى گیرند. پس در این صورت همه سلول ها هنگام مرگ مغزى نیز زنده اند و مى توانند از طریق ذهن از مسائل به نحو غیرقابل توضیحى آگاه شوند. عقاید و پیشنهادات ممکن است ما را از مراحل توضیحى تجربه هاى نزدیک به مرگ دور کند مثل دلایل محکم زندگى پس از مرگ ولى آنها افق هاى جذاب خودشان را دارند. پس این به چه معنى است اگر ذهن انسان پس از مرگ مغزى فعالیت داشته باشد آیا باید در مورد بازگشت پس از مرگ مغزى بازنگرى داشته باشیم. تجربه هاى نزدیک به مرگ ما را وادار مى سازند که مجدداً سئوالاتى را که فکر مى کردیم پاسخشان را مى دانیم امتحان کنیم. مرگ چیست؟ هوشیارى کجا است؟ و آیا علم مى تواند روح را بیابد؟
شرمنده از این که دیر به دیر آپ می کنم . باور کنید وقت ندارم .
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |