پیامک های آدم و حوایی
تو "آدم" من "حوا"
سیبی در کار باشد یا نه
با تو
در آغوش تو
بهشت جاریست
بوسه هایت طعم سیب میدهند
کافیست...
عاشق ترین مرد ...
آدم بود
که بهشت را به لبخند حوا فروخت!!
دوباره سیب بچین حوا
من خسته ام
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند...
به کدامین گناه از بهشت آغوشت رانده شدم؟
من که حتی وسوسه ی سیب نداشتم...
گفت: حالت را نمی پرسم
می دانم خوبی, عکس هایت همه با لبخندند!!
و نمی دانست عکاس که می گوید سیب...
من یاد حماقت حوا می افتم
و پوزخند می زنم...
"آدم" به خدا خیانت کرد!!
خدا غم آفرید... تنهایی آفرید... بغض آفرید...
اما راضی نشد...
کمی تامل کرد...
آنگاه "عشق" آفرید!
نفس راحتی کشید!!
انتقامش را گرفته بود از آدم...
مگر لب های هوا نبود؟؟
لا مصب...
چرا سیب خوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر خوشحال بود شیطان
گمان میکرد فریب داده است مرا!!
نمیدانست تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری یا
ماندن در بهشت را؟
چه فرقی میکند وسوسه سیب یا حوا...
برای کسی که آدم نیست؟؟
از شروع نفس های حضرت آدم
تا پایان نفس های آخرین آدم
دوستت دارم...
همیشه به من میگن
مثل بچه ی آدم رفتار کن!
من نمیدونم مثل هابیل باشم یا قابیل؟؟؟؟؟؟
مناجات یک ت.ر.ک با خدا:
خدایا مارا به خاطر یک سیب از بهشت
انداختی رو زمین
به خاطر آب انگور
میندازیمون جهنم!!
با میوه ها مشکل داری؟؟؟
شیطان هر کاری کرد
آدم سیب نخورد
رو کرد به حوا و گفت:
بخور واسه پوستت خوبه...
و حوا به آدم گفت:
آیا دوستم داری؟؟
و آدم پاسخ داد:
مگه خبر مرگم چاره دیگه ای هم دارم؟؟؟؟؟
(و اینگونه بود که عشق آغاز شد)
_آخه تو آدمی؟؟؟
_پ ن پ تو آدمی!!!
(بخش هایی از مکالمات آدم و حوا)
اگه من لیلی باشم تو مجنون،من شیرین باشم تو فرهاد،من نرگس باشم تو سام،من حوا بشم تو عمرا آدم بشی
پیامک های شیرین و فرهادی
همیشه شیرین نباش!
فرهاد گاهی باید طعم دیگری را تجربه کند...
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
نانوا هم جوش شیرین میزند...
بیچاره فرهاد!!
دل کندن اگر کار آسانی بود...
فرهاد به جای بیستون دل میکند!
تورا چه به فرهاد؟
یک فرهاد بود و یک بیستون عاشقی!
تو همین یک وجب دیوار را بردار...
من باورت می کنم
بیستون کنده شدو عشق به جایی نرسید
دیگر از تیشه ی فرهاد بدم می آید!!
از بیستون نیاید صدای تیشه
گویا که فرهاد به خواب "شیرین" رفته باشد
از عشق های این روزا...
داستانی به بلندای شنگول و منگول هم نمیتوان نوشت...
چه برسد به شیرین و فرهاد!!!
یه زمونه ای شده
اگه برای عشقت کوه هم بکنی
به پای فرهاد بودنت نمیذاره...
میذاره به پای کنه بودنت!!
عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
عاشقی مقدورهر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست
ای عشق مرا به شط خون خواهی برد / چون قیس به وادی جنون خواهی برد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین / دنبال خودت به بیستون خواهی برد . . .
خدایا من چه سازم ، خسته راهی درازم
نه فرهادم که مرد از داغ شیرین ، نه ایوبم که با دنیا بسازم . .
نوشته شده در چهارشنبه 90/8/25ساعت
2:53 عصر توسط sareban
نظرات ( ) |
|